دفترچه ی خاطرات من

هر دفعه کاری که نباید بکنم رو میکنم و عادتم بدم رو دوباره انجام میدم منو بهم میریزه . از نظر روحی  و جسمی . با خودم قول میبندم که نکن اما باز شکسته میشه و منو دچار خلا و پوچی کرده. دارم تلاش میکنم اما نمیشه یعنی عادت بدم رو چه جوری ترک کنم. من میتونم یا نه ؟

تو تونستی عادت بدت رو ترک کنی ؟

این زندگی اینقدر کوتاهه که حرص میخورم چرا اینقدر عادت بد دارم و باید با اونا زندگیم هدر بشه. من باید آدمی بشم که از نظر خودم خوب باشم اما سخته .

اگر روزی تونستم به اون مرحله برسم که خودم از خودم راضی بودم یعنی چه جوری شدم ؟ خوبم ؟ یا خوبترم ؟؟

دعا کن که این جوری نمونم والا با چهارتا حیون که هیچ هدفی ندارن یکی میشم .

دنیا اگر یکی رو داشت که به من میگفت چرا همه چی برام سخته میتونستم زودتر به راه اصلی زندگیم برگردم . من برای رسیدن و حتی نرسیدن هم تلاش کردم . من تلاش کم کردم و نا امید شدم . من زندگی کردم اما فقط اسمش زندگی بود . تو این زندگی زنده نبودم . تو این زندگی دارم اهسته اهسته میمیرم و خودم ازش باخبرم اما هیچ کاری از دستم بر نیومده . یعنی از این به بعد میتونم ؟

شاید دوباره دختر خوشحال گذشته بشم ....